مَنگ شُدِه

안녕하세요:)

درسته

آمد؟ که آمد ، می‌آید که برود. رفت؟ که رفت، آمده بود که برود . هیچکدامشان قرار نیست بیاید که بماند.

لبخند تلخ

همیشه لبخند نشونه‌ی شادی نیست، بعضی وقتا تلخ ترین و بی‌اندازه ترین دردا درش نهفته‌ست . می‌دونی، این لبخندا خیلی درد دارن، وقتی وجودت داره آتیش می‌گیره و تو لبخند می‌زنی، بدجور دلت برای خودت می‌سوزه و اونجا دردناک ترین لحظه‌ی زندگیه

بازنگردد

دلش می‌خواست در کتابش غرق شود
و به داستان خود بازنگردد

به خواب فرو رود و به بیداری بازنگردد ؛ چنان
برقصد که از خود جدا شود و به خود بازنگردد.

تمامِ وجودِ او در تمنایِ سفری یک‌طرفه
و بی‌بازگشت بود .

توصیف

سپس برایت می نویسم : 
و امیدوارم که نامه های مرا نخوانی ، بلکه خودم را بخوانی ؛
کلمات نتوانسته‌اند مرا برایت توضیح دهند.

ناله

چ//سناله واقعی رو خیام میکرده . طرف منجم بوده ، ریاضیدان بوده ، شاعر بوده ، فیلسوف بوده ؛ دهن مهن واسه علم نذاشته ، تازه شکایت هم داشته که ، آمدنم بهرِ چه بود؟

خمارش

من‌ گرفتارِ تو بودم ، تو دُچارِ دگری ؛
من‌ همه‌ مست‌ِ تو اما ، تو خمارِ دگری ..!

هیچی بابا

هر شب دلم بهانه ی تو . . هیچ ، بگذریم 
امشب دلم دوباره تورا . . هیچ ‌، شب بخیر !