خرابش کردی..
بازنگرد ، قلب من دیگر خانهی تو نیست
خانهی هیچ کسی نیست ، تو آن را ویران کردی .
بازنگرد ، قلب من دیگر خانهی تو نیست
خانهی هیچ کسی نیست ، تو آن را ویران کردی .
آمد؟ که آمد ، میآید که برود. رفت؟ که رفت، آمده بود که برود . هیچکدامشان قرار نیست بیاید که بماند.
اى بابا، همه ميرن كه.
دلمان تنگ،هوا تاریک و مرگ نزدیک.
همیشه لبخند نشونهی شادی نیست، بعضی وقتا تلخ ترین و بیاندازه ترین دردا درش نهفتهست . میدونی، این لبخندا خیلی درد دارن، وقتی وجودت داره آتیش میگیره و تو لبخند میزنی، بدجور دلت برای خودت میسوزه و اونجا دردناک ترین لحظهی زندگیه
«بیا با چشمات، تو حالِ من، انقلابی کن..»
دلش میخواست در کتابش غرق شود
و به داستان خود بازنگردد
به خواب فرو رود و به بیداری بازنگردد ؛ چنان
برقصد که از خود جدا شود و به خود بازنگردد.
تمامِ وجودِ او در تمنایِ سفری یکطرفه
و بیبازگشت بود .
دوست داشتن، عدد نبود که کم و زیاد بشه عزیزِ من .
دوست داشتن مانندِ مرگ بود ، فقط یکبار و به یک شدت.
به من فکر کن ، به لبخندی که خشکید
رویِ لبهایم ؛ به من فکر کن ، به پایانم .
افسوس هر آنچه دیروز بود ، امروز هیچ .
من بشدت آدمِ «تو دلت نریز عزیزم، به من بگو» ای هستم .
نرو كه با تو هرچه هست ميرَوَد!
سپس برایت می نویسم :
و امیدوارم که نامه های مرا نخوانی ، بلکه خودم را بخوانی ؛
کلمات نتوانستهاند مرا برایت توضیح دهند.
دردِ دل که زیاده، آدمش کمه
من و خیال تو
یک فنجان قهوه
حرف های گفته نشده
و گذر این زمان لعنتی
چ//سناله واقعی رو خیام میکرده . طرف منجم بوده ، ریاضیدان بوده ، شاعر بوده ، فیلسوف بوده ؛ دهن مهن واسه علم نذاشته ، تازه شکایت هم داشته که ، آمدنم بهرِ چه بود؟
- قسم به سعدی و حافظ ، به منزوی ؛ قیصر
به شاعرانِ پریشان ك "دوستت دارم هنوز "
من گرفتارِ تو بودم ، تو دُچارِ دگری ؛
من همه مستِ تو اما ، تو خمارِ دگری ..!
± من اگر اشتباهم ، همیشه اشتباه کن ؛ .
هر شب دلم بهانه ی تو . . هیچ ، بگذریم
امشب دلم دوباره تورا . . هیچ ، شب بخیر !