خراب
روزگارم را سیَه کردند و حالم را خراب
روزگارم را سیَه کردند و حالم را خراب
پرسید : وقتی غمگینی چطور میخندی؟
گفتم : به کسایی که دوسشون دارم فکر میکنم.
به لبخندشون، به نگاهشون، به صداشون!
خودت میدونی هیشکی نمیتونه پر کنه پیش تو جای مَنو
بگیر دستامو سِفت
کی//ر تو ک//ص خار مَردُم
و در نهایت همهی ما یک روز یا یک شب
وسط همین مرور کردنها و عبرت گرفتنها
خواهیم مرد، بی لبخند، بیخداحافظی..
نوشت دلم میخواد نوازشت کنم . پاک کرد!
نوشت دنیا مجال بوسه نمیدهد عزیز . پاک کرد!
نوشت دلم برای نفس ملتهبت تنگ است . پاک کرد!
نوشت.. شب بخیر!
دلتنگی منو گ.. اِهِم اِهِم
اره خلاصه
«گفت نمُردیم و چه چیزها دیدیم
گفتم ای کاش مُرده بودیم و نمیدیدیم»
من دردامو به کسی نمیگم
اما اگه بهت گفتم یعنی مراقبم باش.
اگه دیدی رفتارش یهو باهات عوض شده..
بدون میخواد بگه دیگه نباش، ولی روش نمیشه.!
من به اندازه آهنگ «خونه نریا» مهیار و شایع،
از زندگی و آدماش خستم.
عزیزم شاید قضیه اصلا غرورش نیست،
شاید اصلا دلش برات تنگ نشده :/
اونی که میتونه دیگران رو به راحتی کنار بذاره
بیرحم نیست، از گذشتش درس عبرت گرفته
زبانِ رسمیِ سرزمین من، غم است.
اینجا آدمها با غم باهم سخن میگویند.
و هر انسان کلمههایی به هم ریخته است،
که عشق تبدیل به شعرش میکند.
تو محکم بودی،
برای همین هم کسی نمیدانست چه اندازه غمگینی.
مثل اونجایی که هوشنگ ابتهاج میگه :
"من نخواهم ایستاد روبهروی تو جز برای بوسه زدن.
معرفت خریدنی نیست!!!
این مرگ نیست که انسان باید از آن بترسد،
ترس واقعی از هرگز زندگی نکردن است
در پسِ پرده بسی راز نهان می بینم
-معینی کرمانشاهی
من هیچ گناهی را بزرگ تر از این نمی شناسم که بی گناهان را به نام خدا زیر فشار قرار دهند
-مهاتما گاندی