فضولییی
𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚
1402/12/16 14:28
امروز مدرسه جرعت حقیقت بود
ولی خو فقد جرعت داشتیم
دبیر عم سر کلاس نبود
بطری چرخید افتاد ب دو تا رفیقم
یکیشون ب اون یکی گف بره پای تخته بنویسه
به نام خداوند،مادرت جن///دس🐸
هیچ دیگه
ی مشت خایم///ال و به ادعای خودشون مسلمون جمع شدن دور هم ک ای ب خدایی کمیپرستیم توهین کرد
رفدن پیش مدیر تا تونستن مالی//دن
یکی نی بگه حرو//مزادهههه
ت ک عقل نداری چی میگیییی
بین حرفش ویرگول گذاشتهه نگفده خدای مادر چیز کهههه
سر اینکه ا رفیقم دفاع کردم بردنم دفتر تعهد گرفتن باززز
سر این فشار نمیخورم چون خودم هر روز دفترممم
اصن دلش خاستههه توهین کنههه
ب چیزی ک میپرستی اعتقاد نداریمممم
ارهههه
مشکل دارییی مشکل دارییی
ت نمیدونی چ بلایی سر ما اومدههه
گو میخوری میما//لییی
ت گو میخوری بی احترامی میکنییی