میخواهم به یاد من باشی، اگر تو به یاد من باشی.
عین خیالم نیست که همه فراموشم کنند..
اگه فردا بی من شروع شد ، همون آدم قبلی بمون
با کولی برقص، با اهلی بخون ، رام نشو، وحشی بمون..
اگه فردا بی من شروع شد ، مثل تموم دیروزهای بی من
رام نشو، اشک نریز، غصه نخور، قوی بمون.
چشمهایش .:
تلخ بود ، همه چیز تلخ بود قلبی که افسارش از دستم گسیخته بود . بی اختیار عقلم قدم بر میداشت ، تداعی میکرد خاطرهای که نفس کشیدن را برایم سخت دشوار میکرد .
آخرین ها همیشه برایم دردناک بودند ، اما این بار نه! این بار باید فراموش میکردم خط لبخندت را ، تیله های رنگی پر ذوقت را ،
و گرمی قلبی که حالا وجودی سرد از خود به جای گذاشته!
راستی هنگامی که داشتی میرفتی زلزلهای در دل به پا شد..
دستانم لرزید ، قلبم شکست و چای روی میز بر اثر پس لرزه های قلبم و لرزش دستانم روی میز روان گشت..
من ولی تو این حال بودم یکی اومد منو دلمو برد
تلخ بودم اومد و زد همهی غمامو خورد
شاد بودم نمیدونم چرا رد داد ، زد رفت.. زندگیمو برد.
براش نوشتم :
دردِ فراق از شیرینی وصال بیشتره
براش نوشتم یه روزی هر دو پشیمون میشید
اون از انتظار برگشتنت تو از رفتنت .
دیدم هوای آسایشگاه ابریه نفرستادم .
چشمام رو بستم گذاشتم اتفاقای خوب اون سمتِ مرزهای پلکم رقم بخوره..
ابر بارنده به دریا میگفت: گر نبارم تو کجا دریایی؟!
در دلش خنده کنان دریا گفت: ابر بارنده، تو هم از مایی.
به قول علی یاسینی :
من راضی ام به دیدنِ تو از دور .
از چند متری ..
کار سختی بود،،،
محبوبِ نالایق من،همچنان دلتنگ شماییم.
همه ی پروانهها بعد از تو مُردن .
پرسیدند او کیست ؟
گفتم هرآنچه که دارم و ندارم..
عالی و قوی
ما از آنانی که بهشان مشاوره
میدادیم ک//صخل تر بودیم
هم نشینم با غمی جامانده از چشمان تو
من گرفتارم به این زنجیر و این زندان تو
از شب و روزم بپرس احوال غمگین مرا
من غرورم مُرده با این چهره ی خندان تو
رد تنهایی هنوز در کوچه هایم ماندهاست
من به دنبال تو و این رد بی پایان تو .
دیگر از حالم نپرس از زنده بودن خستهام
بیا جانم بگیر این تیغ و این دستان تو !
قسم به دستهایت،که معجزهبخشِ زندگیام بود.
سادهدلانه گمان میکردم تو را در پشت سر رها خواهم کرد در چمدانی که باز کردم، تو بودی
هر پیراهنی که پوشیدم عطرِ تو را با خود داشت
و تمام روزنامههای جهان عکس تو را چاپ کرده بودند
به تماشای هر نمایشی رفتم تو را در صندلی کنار خود دیدم
هر عطری که خریدم، تو مالک آن شدی
پس کِی؟ بگو کِی از حضور تو رها میشوم
مسافر همیشه همسفر من
اندازهی جمع یک پادگان پُر از سرباز ، دلتنگتم..T
من نیت صدساله روزه سکوت دارم، همینا رو هم نباس می گفتم، چی شد که حرفام سر رفت از صبرم؟ تو بزرگی کن و اگه اینا رو خوندی، بعد از خوندن فراموششون کن.
یا قبل از خوندن. یا هروقت دلت خواست. که اصلا اصل وقت، همونه که تو بگی. تو بخوای.
خواستن رو تو بلدی، خواسته نشدن رو هم من بلدم،
اگ میومدی، با یه سرنگ پر از لالایی و نوازش، می خوابیدم و خوابتو می دیدم.
تو خواب می شد که بهت بگم وسوسه داشتنت، به وسوسه چیدن گندم ممنوع بهشت می ماند لاکردار..
صد باره وجود را فرو ریختهاند
تا همچو تو صورتی برانگیختهاند
دو جور آدم هست تو دنیا، آدمایی که به دست میارن، آدم هایی که از دست میدن، نه سه جور هست.. یه جورش هم منم.
آدم هایی که می خوان، نمیگن، می ترسن، تنها می مونن، می پوسن، و هیشکی هم نیست که یه بوسه براشون سوغاتی بیاره از دور
دور اونجاست که تویی. اونجا که آفتابش همیشه اردیبهشته، بارونش همیشه آبان.