مَنگ شُدِه

هر چیزی به وقتش قشنگه

تو اومدی

من اهلِ عشق وُ عاشقی نبودم؛ اما تو از کنارم رد شدی و جانم به دکمه‌ی پیراهنت گیر کرد .

یکم حق

تراپیستم یه بار توی جلسات حرفِ خیلی قشنگی زد :
گفت همه‌ی مراجعینی که مثل تو استرس بالایی دارند یه ویژگی مشترک دارند ، میخوان به هر قیمتی  شده آدم‌هایی که در حقشون بدی کردن رو متوجه کنن کارشون اشتباه بوده !

نمیشه

نوشته بود : حس میکنم دارم برای چیزی انتظار میکشم
که هیچ‌وقت قرار نیست ، اتفاق بیوفته

استاد

می‌بینی ؟ طوری در رنج‌کشیدن ماهر شده‌ای ، که گاهی خودت هم زخم‌هایت را از یاد می‌بری ، میخندی و این خندیدن درد دارد .

انداخت

کنار پنجره سیگار میکشید خسته بود! اونقدر خسته بود که یادش رفت بعد آخرین پک سیگارو بندازه پایین نه خودشو .

درسته

آمد؟ که آمد ، می‌آید که برود. رفت؟ که رفت، آمده بود که برود . هیچکدامشان قرار نیست بیاید که بماند.

لبخند تلخ

همیشه لبخند نشونه‌ی شادی نیست، بعضی وقتا تلخ ترین و بی‌اندازه ترین دردا درش نهفته‌ست . می‌دونی، این لبخندا خیلی درد دارن، وقتی وجودت داره آتیش می‌گیره و تو لبخند می‌زنی، بدجور دلت برای خودت می‌سوزه و اونجا دردناک ترین لحظه‌ی زندگیه

بازنگردد

دلش می‌خواست در کتابش غرق شود
و به داستان خود بازنگردد

به خواب فرو رود و به بیداری بازنگردد ؛ چنان
برقصد که از خود جدا شود و به خود بازنگردد.

تمامِ وجودِ او در تمنایِ سفری یک‌طرفه
و بی‌بازگشت بود .