تو اومدی
من اهلِ عشق وُ عاشقی نبودم؛ اما تو از کنارم رد شدی و جانم به دکمهی پیراهنت گیر کرد .
من اهلِ عشق وُ عاشقی نبودم؛ اما تو از کنارم رد شدی و جانم به دکمهی پیراهنت گیر کرد .
تراپیستم یه بار توی جلسات حرفِ خیلی قشنگی زد :
گفت همهی مراجعینی که مثل تو استرس بالایی دارند یه ویژگی مشترک دارند ، میخوان به هر قیمتی شده آدمهایی که در حقشون بدی کردن رو متوجه کنن کارشون اشتباه بوده !
گفت : تمامِ احتیاجِ من در دو کلمه خلاصه میشود
آدمِ امن
نوشته بود : حس میکنم دارم برای چیزی انتظار میکشم
که هیچوقت قرار نیست ، اتفاق بیوفته
محبوبِ من،محبوب دیگران نشو.
میگفت :
کاش آهنگ برگرد سیجل رو بفرستم برات ؛ توام برگردی
اهنگش>>>
میبینی ؟ طوری در رنجکشیدن ماهر شدهای ، که گاهی خودت هم زخمهایت را از یاد میبری ، میخندی و این خندیدن درد دارد .
کنار پنجره سیگار میکشید خسته بود! اونقدر خسته بود که یادش رفت بعد آخرین پک سیگارو بندازه پایین نه خودشو .
بازنگرد ، قلب من دیگر خانهی تو نیست
خانهی هیچ کسی نیست ، تو آن را ویران کردی .
آمد؟ که آمد ، میآید که برود. رفت؟ که رفت، آمده بود که برود . هیچکدامشان قرار نیست بیاید که بماند.
اى بابا، همه ميرن كه.
دلمان تنگ،هوا تاریک و مرگ نزدیک.
همیشه لبخند نشونهی شادی نیست، بعضی وقتا تلخ ترین و بیاندازه ترین دردا درش نهفتهست . میدونی، این لبخندا خیلی درد دارن، وقتی وجودت داره آتیش میگیره و تو لبخند میزنی، بدجور دلت برای خودت میسوزه و اونجا دردناک ترین لحظهی زندگیه
«بیا با چشمات، تو حالِ من، انقلابی کن..»
دلش میخواست در کتابش غرق شود
و به داستان خود بازنگردد
به خواب فرو رود و به بیداری بازنگردد ؛ چنان
برقصد که از خود جدا شود و به خود بازنگردد.
تمامِ وجودِ او در تمنایِ سفری یکطرفه
و بیبازگشت بود .
دوست داشتن، عدد نبود که کم و زیاد بشه عزیزِ من .
دوست داشتن مانندِ مرگ بود ، فقط یکبار و به یک شدت.
به من فکر کن ، به لبخندی که خشکید
رویِ لبهایم ؛ به من فکر کن ، به پایانم .
افسوس هر آنچه دیروز بود ، امروز هیچ .
من بشدت آدمِ «تو دلت نریز عزیزم، به من بگو» ای هستم .
نرو كه با تو هرچه هست ميرَوَد!