مناظره
ابر بارنده به دریا میگفت: گر نبارم تو کجا دریایی؟!
در دلش خنده کنان دریا گفت: ابر بارنده، تو هم از مایی.
ابر بارنده به دریا میگفت: گر نبارم تو کجا دریایی؟!
در دلش خنده کنان دریا گفت: ابر بارنده، تو هم از مایی.
به قول علی یاسینی :
من راضی ام به دیدنِ تو از دور .
از چند متری ..
کار سختی بود،،،
محبوبِ نالایق من،همچنان دلتنگ شماییم.
همه ی پروانهها بعد از تو مُردن .
پرسیدند او کیست ؟
گفتم هرآنچه که دارم و ندارم..
عالی و قوی
ما از آنانی که بهشان مشاوره
میدادیم ک//صخل تر بودیم
هم نشینم با غمی جامانده از چشمان تو
من گرفتارم به این زنجیر و این زندان تو
از شب و روزم بپرس احوال غمگین مرا
من غرورم مُرده با این چهره ی خندان تو
رد تنهایی هنوز در کوچه هایم ماندهاست
من به دنبال تو و این رد بی پایان تو .
دیگر از حالم نپرس از زنده بودن خستهام
بیا جانم بگیر این تیغ و این دستان تو !
قسم به دستهایت،که معجزهبخشِ زندگیام بود.
سادهدلانه گمان میکردم تو را در پشت سر رها خواهم کرد در چمدانی که باز کردم، تو بودی
هر پیراهنی که پوشیدم عطرِ تو را با خود داشت
و تمام روزنامههای جهان عکس تو را چاپ کرده بودند
به تماشای هر نمایشی رفتم تو را در صندلی کنار خود دیدم
هر عطری که خریدم، تو مالک آن شدی
پس کِی؟ بگو کِی از حضور تو رها میشوم
مسافر همیشه همسفر من
اندازهی جمع یک پادگان پُر از سرباز ، دلتنگتم..T
من نیت صدساله روزه سکوت دارم، همینا رو هم نباس می گفتم، چی شد که حرفام سر رفت از صبرم؟ تو بزرگی کن و اگه اینا رو خوندی، بعد از خوندن فراموششون کن.
یا قبل از خوندن. یا هروقت دلت خواست. که اصلا اصل وقت، همونه که تو بگی. تو بخوای.
خواستن رو تو بلدی، خواسته نشدن رو هم من بلدم،
اگ میومدی، با یه سرنگ پر از لالایی و نوازش، می خوابیدم و خوابتو می دیدم.
تو خواب می شد که بهت بگم وسوسه داشتنت، به وسوسه چیدن گندم ممنوع بهشت می ماند لاکردار..
صد باره وجود را فرو ریختهاند
تا همچو تو صورتی برانگیختهاند
دو جور آدم هست تو دنیا، آدمایی که به دست میارن، آدم هایی که از دست میدن، نه سه جور هست.. یه جورش هم منم.
آدم هایی که می خوان، نمیگن، می ترسن، تنها می مونن، می پوسن، و هیشکی هم نیست که یه بوسه براشون سوغاتی بیاره از دور
دور اونجاست که تویی. اونجا که آفتابش همیشه اردیبهشته، بارونش همیشه آبان.
من فقط بلدم نگات کنم و به روی خودم نیارم که چقدر دور موندم ازسیاره خودم. بلدم نگات کنم و دم نزنم و یادم نیاد ک چه بیتابانه میخواهمت ای دوری ات آزمون تلخ زنده به گوری..
او مثل دیگران نبود
دوست داشتنش تکراری نمیشد ..
تو شاید
من ولی از یادِ تو غفلت نمیکردم..
به خاطر داشته باشید...کار امروز را به فردا نگذارید.کسی را پیدا کنید تا در زندگی به شما کمک کند.به همه احترام بگذارید.ولی ریسک کنید،در مقابله با دشواری قوی باشید،با زورگویی ها مقابله کنید،شکست خورده ها را بالا بکشید و هرگز تسلیم نشوید_اگر این کار ها را انجام دهید در این صورت می توانید زندگی خود را به شکلی بهتر تغییر دهید...و شاید حتی دنیا را!
ویلیام اچ.مک ریون